دیگـ ـر برایمـ
حالشـ مهمـ ـ نیستـ چهـ خوبـ باشد یا بـد
دیگـ ـر برایمـ ـ مهمـ نیستــ
غمــ دارد یـا نهـ
دلشـ شکستهـ یا با دلـ هایـ دیگر بازیـ میکتد
دیگـ ــ ر هیچـ کدامشانـ برایمـ مهمـ نیستـ
از اینـ مهمـ نبودنـ ها میترسـمـ
نمیدانمـ ـ
بیـ حوصلهـ شده امـ
یـ ـا ناامید
یـ ـ ا.....
میترسمـ از اینـ (یـ ـا) کهـ بعدشـ
فراموشـیـ باشد......
شریکـ ـ ـ
تمامـ ـ ـ خاطراتـ ـ ـ عاشقانهـ ـ امـ ـ
برو
بـ ـ رو دیگـ ـر
پشتـ ـ سرتـ ـ را همـ ـ نگاهـ ـ نکنـ ـ ـ
دیگــ ر سراغـ ـی همـ ـ از منهـ ـ لیلیـ ـ ـ نگیر
برایمـ ـ نگرانـ ـ نشو
برایمـ ـ ترحم نکنـ ـ ـ
میدانیـ ـ کهـ نباشیـ ـ
میمیرمـ ـ ـ
نفسـ ـ هایمـ ـ تنگـ ـ میشود...
اما بیـ ـ خیالـ ـ منـ ـ باشـ ـ
برو
بگـ ــذار دل بکنمـ ـ از تو و از تمامـ ـ خاطراتـ ـ تو
بگـ ـذار باور کنمـ ـ کهـ تو و حرفـ هایـ ـ تنها یکـ ـ دروغـ بود
برو
بگـ ـذار جانـ ـ کندیـ را بکنمـ ـ
تنهایمــ بگزار
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : نوشته شده توسط عــــــشــــق تاریخ : جمعه 7 تير 1392برچسب: ترسـ ــــــــ,